شعارشان این بود:حب الحسین هویتنا خدمةالزائرشرفا لنا
الوعده وفا.زیاد این تیکه از یه مداحی رو شنیده بودم'خاطره اولین بار نگاه به صحن علمدار..دلم رو کرده گرفتار مجنونتم ای یار'ولی تصویری ازش نداشتم ولی حالا دارم با حرف حرف کلمه به کلمه این قسمت زندگی میکنم .پیاده روی اربعین ینی قدم به قدم همراه کاروان اسرا شدن لمس حال و روز یه رهبر گروه یه امام، قدم به قدم به سوی حسین، شاید کار اسونی به نظر بیاد ولی این طور نیست خستگی داره پا درد بدن درد یا هر اتفاق غیر منتظره دیگه شما اونقد احترام از شیعیان عراق میبینی که خجالت زده میشی یه جاهایی میمونی که چرا این قد منو تحویل میگیرن مگه من کی ام جز اینه که یه زائرم یه زائر ساده زیاد میشنوی'اشرب شای اشری مای زایر،هلا بزوار بو سجاد،مبیت موجود و...'ولی چرا به نظرم زائر در نظرشان مهمان ابی عبدلله ست باید تعظیم و تکریم شود دلم تنگ شده برای اون روزا هفت روز بیشتر نبود ولی دلم جا مونده تو مسیر مسجد سهله به سمت طریق یا حسین که از روستاهای کوفه میگذشت همه راه انگار تو یه هیئت بودم بوی غذا هر بار بوی خوش نذری سیدالشهدا داشت خوردنش که دیگه نگو ما که دو سه جا نهار میخوردیم.هر لحظه این سفر واسه من حکم یه لیوان شربت خنک رو داشت که جرعه جرعه میخوردم تا تموم نشه و زیاد طول بکشه. بعد شروع پیاده روی در صبح زود بعد از نماز صبح تازه زندگی آغاز میکردم نفس میکشیدم احساس پیدا کردن یه گمشده داشتم لبریز از خوشی حتی یه جاهایی دلم نمیخواست این قدم ها این پیاده رفتن ها تموم بشه با اینکه میدونستم اخرش این راه به حرم ابی عبدلله ختم میشه اخلاص رو به چشم دیدم در رفتار زنی که تمام داراییش برای خدمت به زوار یه پارچ آب بود چند تا حصیر واسه استراحت یا پیرمردی که اسپند دود میکرد یا بچه ای که به شما دستمال کاغذی تعارف میکرد یا مردی که با تلفن همراهش برای شما تماس میگرفت خارج از کشور عراق هنگام وصل شدن از شادی چشمانش برق میزند تلفن رو به شما میداد یا پسری که در سرما کنار خیابان ایستاده بود تا چند زائر را برای خواب و استراحت به خانه شان دعوت کند. خاطره اولین بار نگاه به صحن علمدار که نه، تمام این چند روز دلم رو کرده گرفتار بین الحرمین و حرم علمدار و امام حسین و حرم امیر المومنین که جای خود داره
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۲/۱۰/۲۴ ساعت 1:25 توسط کاش حسین بود
|