برگشتم به هفت هشت سال پیش ینی زمانی که واسه وبلاگ نوشتن میرفتم کافی نت و یه ساعت معطل یه پست دو خطی بودم. چرا اومدم کافی نت؟ خب گوشی خراب شد و امیدی به خوب شدنش نیس . گوشی نباشه ینی نت هم نیس و منم یه دنیای تنهایی بیشتر. گوشیم رو این روزها نگاه میکنم و حسرت میخورم و دلم میگیره و تمام خاطرات مشترکمون میاد جلو چشمم. چه رفیق همراهی بود یه رفیق واقعی واسه موقع نیاز واسه موقع تنهایی. همیشه با تمام توان مایه میذاشت. چه قدر اذیتش کردم و گلایه نکرد. هعی.